×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

benyamin jamali

عمومی

× شعر ، داستان ، جملات زیبا بیوگرافی افراد مشهور
×

آدرس وبلاگ من

beny.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/beny619

Access to the friends list is just allowed for this person's close friends

کلوچه

 زن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد. در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی او اولین کلوچهاش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! هر بار که او کلوچهای برداشت مرد نیز کلوچهای برمیداشت. این عمل او را عصبانیتر میکرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: �حالا این مردک چه خواهد کرد؟� مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت! زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت. وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچهاش، دست نخورده مانده . تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچهاش را از کیفش در نیاورده بود. مرد بدون اینکه خشمگین یا عصبانی شود بسته کلوچهاش را با او تقسیم کرده بود
دوشنبه 20 تیر 1390 - 10:38:42 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 22 تیر 1390   12:38:07 AM

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 21 تیر 1390   12:10:32 PM

جالب بود.فقط توی تلویزیون من بیسکویتش رو دیده بودم 

آخرین مطالب


تولد قهرمان زندگی من


شرم چشمات


ساده دل کندی


شما هیچ بدهی به من ندارید


وقتی که


نفرین بر جنگ


بداری


نگفتمت نرو؟


شاهین


این؛ همۀ تو بود.


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

125076 بازدید

7 بازدید امروز

20 بازدید دیروز

289 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements