×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

benyamin jamali

عمومی

× شعر ، داستان ، جملات زیبا بیوگرافی افراد مشهور
×

آدرس وبلاگ من

beny.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/beny619

Access to the friends list is just allowed for this person's close friends

خاطرات دوران كودكي مشترك من و شما

تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد خانواده آقای هاشمی که میخواستن از نیشابور برن کازرون تو کتاب تعلیمات اجتماعی شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان پخش مي شد فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم.. زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود کانال یک و کانال دو پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید دبستان که بودیم، معلم هر چی میپرسید و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه� بالهاشو زود میبنده� روی گلها میشینه� شعر میخونه، میخنده اون اصلحه مسلسل های پلاستیکی سیاه که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛� جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا�.بر جاااا�. کی غایبه؟ مرجاااان�دروغ نگو من اینجااام� چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم بازی اسم فامیل: میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد
شنبه 29 بهمن 1390 - 10:06:19 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   10:46:08 PM

سلام عالی بود

ممنونم به من سربزن

آخرین مطالب


تولد قهرمان زندگی من


شرم چشمات


ساده دل کندی


شما هیچ بدهی به من ندارید


وقتی که


نفرین بر جنگ


بداری


نگفتمت نرو؟


شاهین


این؛ همۀ تو بود.


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

124993 بازدید

66 بازدید امروز

41 بازدید دیروز

331 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements